<<نظر یادت نره>>


پیامک های عاشقانه

قشنگ ترین لحظه هایم رابا سخت ترین دقایقت عوض می کنم تا بدانی عاشق ترین پروانه ات بودم ومجنون ترین دیوانه ات هستم.

عشق یعنی اینکه وقتی می‌خوای برسونیش، رادیو پیام رو روشن کنی و ببینی کدوم مسیر پر ترافیک‌ تره!

اگه گفتی امروز چه روزیه؟
...
بگو دیگه
...
زیاد فکر نکن، امروز همون روزیه که دلم برات تنگ شده!

زندگی کن ولبخند بزن به خاطرآنهایی که با لبخندت زندگی می کنند.


در پارکینگ خاطراتم چشماتو پارک کردم. بعدش هم دلت رو پنچر کردم تا از دلم نری!

تقدیم به کسى که درکنارم نیست، اما حس بودنش به من شوق زیستن مى دهد.

 تقدیم به کسى که درکنارم نیست، اما یاد و خاطه اش همیشه با من است


صبح که چشماتو باز می کنی، بدون دیشب یه نفر به شوق دیدن تو چشماشو بسته.


می خواستم برات یه سبد گل بفرستم...
.ولی برات یه آینه می فرستم تا یک دنیا گل رو توی اون ببینی

جملات قصار

دو چیز است که انسان را از گناه باز می دارد: 1- یاد خدا 2- یاد مرگ

اگر افتادی مهم نیست...
به شرطی که موقع بلند شدن از زمین چیزی برداری.

ماهی از بی آبی نمی میرد. بالا و پایین پریدنش را بنگر. به خاطر دوری از آب خود را
می کشد!
فرستنده: علی هاشمی زاده

عفت در زن مانند شجاعت است در مرد، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نا نجیب.
(ناپلئون بناپارت)


وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی ها
را تکرار کرد؟

ما آدما همیشه صداهای بلند رو می شنویم، پررنگها رو می بینیم و کارهای سخت رو دوست
داریم. غافل از اینکه خوبها آسون میان، بی رنگ می مونن و بی صدا می رن!

کشتى در ساحل امن تر است، ولى براى این منظور ساخته نشده است: "حرکت کن"

لطیفه جات

حیف نون پول نداشته دماغش رو عمل کنه، سر دماغش رو می گیره بالا، بهش تافت می زنه!
فرستنده: آنیسا


حیف نون داشته تلویزیون فیلم تماشا می کرده، وسط فیلم چند بار پیام های بازرگانی پخش می شه. حیف نون می گه: حالا اینقدر پیام بازرگانی نشون می ده تا فیلم تموم شه!

حیف نون پاش خواب می ره، کفشاشو می دزدن!

از حیف نون می پرسند تا حالا مربا بالنگ خوردی؟ می گه من که همیشه با دست می خورم!
فرستنده جوک: رز

آقای دست و دلباز برای بچه اش اسمارتیز می خره، روش می نویسه هر 8 ساعت یکی! 

اولی: حیف نون چرا دستت شکسته؟
حیف نون: دیروز روی یه دیوار بلند راه می رفتم که یه دفعه دیوار تموم شد!

یه آقایی پنجاه تومان می اندازه توی صندوق صدقات، می بینه حیف نون داره از اون طرف خیابون بهش می خنده، فکر می کنه کم انداخته، یه دویست تومانی می اندازه، می بینه باز داره می خنده، یه پونصد تومانی در میاره، می بینه باز می خنده، خلاصه یه هزاری می اندازه توی صندوق، می بینه حیف نون دلشو گرفته قاه قاه می خنده. می ره اون طرف خیابون بهش می گه: آخه مردک! برای چی می خندی؟ کار من کجاش خنده داره؟حیف نون می گه: ها ها... این که گوشی نداره!

 

دو تا خانوم داشتن با خاطرات لاغریشون واسه هم افه میومدن. اولی می گه من اونقدر لاغر بودم که وقتی می رفتم حموم مامانم با یه چیزی روی چاه رو می پوشوند تا من توی چاه نیفتم. دومی می گه این که چیزی نیست، من یه بار یه آلبالو رو با هسته قورت دادم، همه ی فامیلامون می گفتن اوا زری خانوم چند ماهه حامله ای؟!
فرستنده جوک: مسعود

 


دسته ها : smsهای جدید
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388
X